ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

ویانا و ایلیا

سرگیجه ویانا و تب ایلیا

ما یکهفته بعد از خوب شدن ایلیا بهمراه پدربزرگ و مادربزرگ و عمه بچه ها  به مشهد رفتیم وقتی رسیدیم به زیارت امام رضا رفتیم یکساعتی نگذشته بود که حال ایلیا بد شد و یکسره حال ایلیا بهم می خورد خواستیم برگردیم که پدربزرگ و باباشون موقع نمازشده بود تو زیارت گیر کرده بودند حال ایلیا هم بد بدتر می شد مادربزرگ بچه ها ایستاد به نماز جماعت خواندن همان موقع باز هم ایلیا کلی بالا آورد آنقدر که تمام لباس من خیس شده بود وقتی باباشون آمد گفتم سریع از صحن بیرون بریم نمی دونید من چطوری ایلیا تو بغلم صحن امام رضا را می دوییدم انقدر که نفس کم آوردم و حس می کردم با بچه زمین می خورم آخر صحن بودیم از مادربزرگ ایلیا خواستم که بغلش کن...
11 مهر 1390
1