ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

ویانا و ایلیا

عید سعید غدیر خم مبارک باد

دوقلوهای مامان دیروز شنبه 13/08/91 مصادف با عید سعید غیر خم بود من از طرف شماها این عید فرخنده را به بابایی محمد و دایی علی و خاله مونا تبریک می گویم به مامانی هم تبریک میگویم که از 4 سید اولاد پیغمبر نگهداری کرده و میکند این عید فرخنده به تمامی شیعیان جهان مبارک باد مامان جونم شما دو تا هم از طرف مادری جزء سادات محسوب میشوید در واقع عید خود شماها هم مبارک باشد دیروز همه به دیدن ما به خانه بابایی می آمدند و عیدی می گرفتند و شماها کلی خانه بابایی شیطنت کردید و کلی رقصیدید خلاصه خوش گذشت ...
14 آبان 1391

مسابقه بالماسکه در مهد کودک پارسی دوقلوها

در 9/8/91 مهد کودک پارسی مسابقه ای با عنوان بالماسکه برگزار کرد ما برای شرکت در این مسابقه ایلیا و ویانا را به شکل چسب دوقلو در آوردیم و با مقوا برای آنها لباس و کلاه درست کردیم کلاهشان در واقع همان در چسب بود و لباس تن آنها همان بدنه چسب بود و امروز صبح در جشن  شرکت کردیم خلاصه دوقلوها بهمراه همکلاسیهایشان به روی سکو رفتند و شعرهای : ماه تو آسمونه ، مهر و آبان و آذر ، دینگ دینگ دَنگ دَنگ را خواندند و جایزه گرفتند و با لباسهای بَدلشان عکس گرفتند ...
9 آبان 1391

خاطره ای از ویانا و ایلیا در میهمانی

ما به دیدن یکی از همکارانمان رفته بودیم که بعد از یک ساعتی که نشسته بودیم خواستیم برویم و زحمت را کم کنیم و از ما اصرار به رفتن و از صاحب خانه اصرار به شام ماندن که یکدفعه ایلیا گفت خاله مامانم راست میگه دیگه ما که تعارف نداریم می خواهیم بریم خانه خودمان شما بیایید آنجا ،ما شام نمیخوریم خیلی صحنه جالبی بود مخصوصا قیافه ایلیا خلاصه ما بالاخره ماندیم و بعد از خوردن شام ویانا گفت مامی من میخوام این بشقاب را روی اینا بذارم یعنی ویانا میخواست یک بشقاب را روی پیشدستیها بگذارد در واقع در جمع کردن کمک کند همانطور که بشقاب را بلند کرده بود خودش تشخیص داد باید پیشدستیها را روی آن بشقاب بگذارد خیلی دیدن...
30 مهر 1391