ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ویانا و ایلیا

خاطره ای از ویانا با باراد

ویانا در 11 دی 93 در حالی که کنار باراد کوچولو نشسته بود شروع به ابراز احساسات کرد و گفت باراد کوچولو دلت برای عمت و خواهر عمت و برادر عمت و شوهر عمت تنگ شده بود و من وقتی با تعجب داشتم نگاهش میکردم متوجه شدم منظور از خواهر عمه خودشه و منظور از برادر عمه ایلیا است خلاصه هم دهنم باز مونده بود و هم خندم گرفته بود از افکار ویانای خودم. ...
13 دی 1393

دوقلوها موقع تماشای مدرسه موشها در سینما در آخر تابستان 93

دختر خوشحال من  ولی از دیدن مدرسه موشها لذت نبرد بخاطر گربه های ناقلا خاله مونا و عمو مجتبی بخاطر دوقلوها همه ما رو به دیدن مدرسه موشها دعوت کرده بودند که خیلی خوش گذشت.   ...
13 دی 1393

محرم آبان 93

محرم امسال به نوه های خانواده باقری باراد کوچولو هم اضافه شده است . امسال شب علی اصغر که دسته عزاداری امام حسین(ع) جلوی در خانه مامانی و بابایی بچه ها آمده بود تا نذرشان که قربونی گوسفند جلوی دسته امام حسین(ع) برای ایلیا است را ادا کنند باراد را هم مثل ایلیا سقا کردیم در واقع باراد کوچولو لباس سقای باباش را که مامانی فرشته از زمان بچگی بابا علی نگه داشته بود پوشید. بعد هم در روز تاسوعائ امام حسین(ع) ما هم گوسفند ایلیا را جلوی دسته عزاداری امام حسین(ع) قربونی کردیم. انشاالله خود امام حسین نگهدار دوقلوهای من و باراد کوچولو عمه باشه ...
14 آبان 1393

ویانا و دادن درس زندگی به مامان ملیکا

دو روز پیش ما بهمراه مامان فرشته و خانم نیک خواه به پاساژ آرین رفته بودیم همینطور که قدم میزدیم ویانا رفت و دست خانم نیک خواه را گرفت من به ویانا گفتم خانم نیک خواه رو دوست داری می خواهی بری یزد پیش آنها بمونی و دختر آنها بشی یکدفعه ویانا اومد و در گوش من گفت که زشت مامان میگی که من برم دخترشون بشم من دختر شما هستم ولی آنها را دوست دارم . من همانجا گفتم خانم نیک خواه من معذرت می خواهم که گفتم ویانا دختر شما بشه ویانا پیش مامانش میمونه ولی شما رو خیلی دوست داره. خلاصه من همین طوری ماتم برده بود از دست این ویانای 4 ساله که درس زندگی به مامانش داد. من فهمیدم که بچه ها هر چقدر هم اطرافیان را دو...
8 تير 1393