ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ویانا و ایلیا

خرید کردن ویانا برای مامان ملیکا

دیروز که ویانا با مامانی فرشته از خانه مامان بزرگ بهاره بر می گشتند تو راه ویانا به مامانی میگه: مامانی بهتره برای مامان ملیکا یه چیزی هدیه بخریم ، مامانم هم میگه باشه و با هم به مغازه میروند و ویانا یه گل سر بر می داره و میگه فکر کنم این مناسب مامانمِ و وقتی برگشته بود خونه با کلی ذوق و شوق زنگ زد به من و بهم گفت مامان برات خرید کردم فدای این دختر مهربونم بشم که در هر شرایطی به فکر مامانش است دختر قشنگم خیلی خیلی دوستت دارم ...
12 اسفند 1392

خاطره ویانا با باباش

  دیشب ویانا و ایلیا با مامان ملیکا از ساعت ٨ به تخت ویانا رفتند تا بخوابند و ایلیا خوابید ولی ویانا نخوابید و چون موقع خواب بنا به درخواست خودشان قصه بزبزقندی و آقا گرگ را مامان ملیکا تعریف کرد و حالا ویانا هم بی خواب شده بود بعد از یک ساعت با مامان ملیکا از اتاق بیرون آمد و بعد با دیدن باباش گفت : (بابا برای چی اینجاست ، اینجاست که بابای ماست) یعنی بابا برای چی اینجاست ، اینجاست که از ما مواظبت کنه خلاصه بابا وحید خیلی خوشحال و خرسند شده بود و بخاطر اینکه دخترش بابا را قدرتمندترین فرد خانه دیده دخترش را محکم بغل کرد و بوسید ...
24 آذر 1392