ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ویانا و ایلیا

خاطره ای از زبان مربی فرانسه ویانا

1394/3/23 16:13
نویسنده : ملیکا
522 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش مربی فرانسه ویانا و ایلیا خاطره ای از ویانا برای من تعریف کرد که

بسیار من شگفت زده شدم .

از زبان خاله فرنوش: امروز یه دختر 4 ساله که تازه با برادرش سر کلاس اومده بودند

بین درس با گفتن جملهء خسته ام میاد پیشم و از من شروع به سوال پرسیدن کرد:

ویانا: خاله تو خواهر داری؟ من: آره عزیزم یکی، ویانا: داداش داری؟ من: نه گلم

ویانا: شوهر داری من: (خندم گرفته بود) نه قربونت برم مثل تو پیش مامانم زندگی میکنم.

ویانا: پس بابات چی؟ من: بابا ندارم عزیزم، ویانا: یعنی چی بابا نداری؟ من: بابام رفته پیش خدا

ویانا: یعنی مرده من: آره گلم، ویانا: یعنی پیر شد بعد مرد؟ من: داشت پیر میشد که دیگه قلبش

نذاشت رفت پیش خدا .

ویانا: (اومد نشست رو پام) وقتی رفت تو ناراحت شدی؟ من: (بهش لبخند زدم و بوسش کردم)

ویانا: حالا که بابات نیست که دیگه بهت چیزی یاد میده؟؟ من: (وقتی این جمله رو گفت خیلی

بغضم گرفت ولی خیلی جلوی خودم رو نگه داشتم بوسش کردم و گفتم) وقتی سن تو بودم

خیلی چیز بهم یاد داده منم خوب گوش کردم تا یاد گرفتم الان که بزرگ شدم هر چی یاد گرفتم

به شما یاد میدم .

ویانا: (اومد بوسم کرد گفت) پس منم خوب به حرفات گوش میدم .

این خاطره خیلی خیلی برای من ارزشمند است جملات زیبای دختر کوچولوی 4 ساله من

از فرنوش جون هم بخاطر تعریفشان از ویانا سپاسگذارم .

پسندها (1)

نظرات (1)

نسیم جون
26 اسفند 94 11:37
چقدر این ویانا جون خوش قلبه