ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

ویانا و ایلیا

رفتن به تیراژه با دوقلوهای 5 ساله و آقا باراد 8 ماهه

این عکسها مربوط به آخرین باری است که بابا وحید چین رفته بود دایی بچه ها خواست آنها را به تیراژه ببرد خلاصه ما آنها را بهمراهی باراد کوچولو به تیراژه بردیم کلی هم دایی با آنها بازی کرد بهشون خیلی خوش گذشته بود و بعد از اینکه شام مورد علاقشون پیتزا را نوش جان کردند به خانه برگشتیم. دایی جون خیلی خوش گذشت از شما متشکریم. ...
24 خرداد 1394

خاطره ای از زبان مربی فرانسه ویانا

چند روز پیش مربی فرانسه ویانا و ایلیا خاطره ای از ویانا برای من تعریف کرد که بسیار من شگفت زده شدم . از زبان خاله فرنوش: امروز یه دختر 4 ساله که تازه با برادرش سر کلاس اومده بودند بین درس با گفتن جملهء خسته ام میاد پیشم و از من شروع به سوال پرسیدن کرد: ویانا: خاله تو خواهر داری؟ من: آره عزیزم یکی، ویانا: داداش داری؟ من: نه گلم ویانا: شوهر داری من: (خندم گرفته بود) نه قربونت برم مثل تو پیش مامانم زندگی میکنم. ویانا: پس بابات چی؟ من: بابا ندارم عزیزم، ویانا: یعنی چی بابا نداری؟ من: بابام رفته پیش خدا ویانا: یعنی مرده من: آره گلم، ویانا: یعنی پیر شد بعد مرد؟ من: داشت پیر میشد که دیگه قلبش نذاشت رفت پیش خدا . ...
23 خرداد 1394

تولد 5 سالگی دوقلوها

امسال یکشنبه 5 بهمن 1393 تولد همسر مهربانم و دوقلوهای عزیزم را تبریک می گویم بهترینها رو برای هر سه شما آرزومندم امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشید امسال ما برای ویانا و ایلیا 3 دفعه تولد گرفتیم البته هر سه بار آن کوچک و در عین حال گرم و صمیمی بود چون دوقلوها خیلی دوست داشتند چند بار تولد بگیرند. روز تولدشون قرار بود در مهد کودک جشن بگیریم که با مخالفت مدیر مهد کودک به فردای روز تولد موکول شد بخاطر اینکه دوقلوها روز تولدشون رو می دانستند ما به آنها گفتیم که درسته شما فردا بدنیا آمده اید ولی...
15 بهمن 1393

شب یلدا 93 در مهد کودک

هنرنمایی دوقلوهای 4 سال و 10 ماه در شب یلدا شروع برنامه گروه پیش دبستانی 1 یا کودکستان با تلاوت سوره ای از قرآن کریم توسط ایلیا ایلیا در حال خواندن سوره مبارکه حمد دوقلوها در حال اجرای نمایش (نقش ویانا آدم برفی و ایلیا پسر بچه) بچه ها در حال اجرای شعر انگلیسی بچه ها در حال اجرای موسیقی بچه ها در حال اجرای شعر فارسی شب یلدا بچه ها در حال اجرای شعر فرانسه ویانا در حال ترجمه شعر فرانسه لاک پشتها به فارسی ویانا و ایلیای منتظر برای گرفتن هدیه ایلیا و ویانا با مربیان هنرمندشان در حیاط مهد کودک بچه ها بعد از اجرا هایشان در حال بازی در حیاط بابا وحید و ایلیا د...
16 دی 1393

خاطره ای از ویانا با باراد

ویانا در 11 دی 93 در حالی که کنار باراد کوچولو نشسته بود شروع به ابراز احساسات کرد و گفت باراد کوچولو دلت برای عمت و خواهر عمت و برادر عمت و شوهر عمت تنگ شده بود و من وقتی با تعجب داشتم نگاهش میکردم متوجه شدم منظور از خواهر عمه خودشه و منظور از برادر عمه ایلیا است خلاصه هم دهنم باز مونده بود و هم خندم گرفته بود از افکار ویانای خودم. ...
13 دی 1393