ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ویانا و ایلیا

خاطره ای از ویانا

1390/6/16 10:28
نویسنده : ملیکا
920 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب ویانا کوچولوی ما بعد از خوردن آب پرتقالش خواست سیب بخورد با اولین گاز

سیب پرید تو گلوش و حالش بهم خورد و هر چی اون روز خورده بود بالا آورد به قدری

که مجبور شدم ببرمش حمام بعد که از حمام آمد تقریبا یکساعتی گذشته بود که دیگه

خوابش برد و من همش نگران حالش بودم چون شام نخورده خوابیده بود با اینکه شیر

خودم را خورده بود ولی میترسیدم تو خواب ضعف کند اما ویانا نصف شب بلند شد و

شروع به رقصیدن و شعر خوندن و خندیدن کرد من اولش ترسیدم فکر کردم اتفاقی تو

خواب براش افتاده است ولی بعد مطمئن شدم سالم است فقط خیلی خوشحال و

سرحال است شعر آلمان نبارا ..... سواد داری نچ نچ  بی سوادی نچ نچ را میگفت

دد نچ نچ   دد نچ نچ و بعد میخندید و پا میشد روی تخت می رقصید و بعد ما را هم

صدا میزد که تماشا کنیم و بعد هم خواست داداشش را بیدار کند همش میگفت

دادا دادا و وقتی من گفتم که خواب است رفت نازش و بوسش کرد ولی دیگه ایلیا

بیدار شد و دوتایی با هم من را تا صبح خوردن یعنی اونقدر می می خوردن که خودم

ضعف کردم خلاصه ببینید من و باباشون چه شبی را صبح کردیم صبح هم که باباشون

خواست دوش بگیره ایلیا خان سریع دویید دم در حمام و صدا میزد بابا بابا

niniweblog.comniniweblog.com niniweblog.com niniweblog.comniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سید ابوالفضل
19 شهریور 90 1:03
سلام عزیزم خدارو شکر که حالش خوبه هر دوشون رو از طرفم ببوس