تب 40 درجه داداش
ایلیا داداش ویانا هفته پیش تب40 درجه کرد که آخر منجر به ازحال رفتن ایلیا و
بقول دکترها منجر به تشنج ساده شد شرح حال ایلیا را تو وبلاگ خودش نوشته ام
چهره ویانا کوچولو وقتی داداشش اینطوری شده بود کاملا نشون میداد که ناراحت
است و همش میگفت دادا دادا و وقتی برای ملاقات داداشش به بیمارستان آمد
با گریه صدا میزد دادا دادا و میگفت نازی نازی به زبان خودش نا نا و هر وقت دکتر
بالا سر ایلیا می آمد میگفت نه نه یعنی برن با داداشم کار نداشته باشن و داداش
را میگرفت بوسش میکرد وقتی از اتاق میبردیمش بیرون گریه میکرد و میگفت دادا
خلاصه دل دیگه برای من و بابا و مامانیش و خالش نذاشته بود آخه ما فقط پیشش
تو بیمارستان بودیم من هم نمیدونید چی بگم از یک طرف ایلیام روی تخت و از یک طرف
ویانام را ناراحت میدیدم که هر دو بهم نیاز دارند و باید فکر هر دوی آنها بودم
ویانا شب تو بیمارستان کنار ایلیا موند و هم خودش می می میخورد و هم داداشش
خدا را شکر که بالاخره تب ایلیا در بیمارستان بعد از گذراندن یک شب سخت کنترل شد
و خدا را شکر که همه سالم در کنار هم هستیم
خدایا خیلی دوستت دارم