ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ویانا و ایلیا

کارهای جدید ویانا

ویانا این روزها تمایل شدیدی به دالی بازی داره و دوست داره دستش را بذاره رو صورتش و بگه دالی دوست داره با گوشی تلفن صحبت کنه و همش بگه مامان دوست داره از همه جا بالا بره از روی صندلی کانتر و از روی مبلها و دوست داره از  اونجا بپره پایین تا یکی می ایسته به نماز خواندن اون هم سریع جانماز می خواد که نماز بخوانه دوست داره به لوازم آرایش مامانش دست بزنه و خراب کاری کنه تا یه چیزی می خواد شروع می کنه به گفتن مامان مامان خراب کاریهای ایلیا را با دست نشان میده و من را صدا میکنه اگر حالش خوب باشه غذا می خوره و گرنه اصلآ لب نمی زنه این روزها یاد گرفته که روی پنجه پاهاش بایسته و با دو دستش و پاهاش قر بده و برقص برای ...
24 خرداد 1390

تولد یک سالگی ویانا و حرفهای مامان

سلام دختر خوشگلم ویانا مامان دیگه ١٣ ماهه شده ویانا الان دیگه تو خانه به مامانش کمک میکنه مامان این روزها وقتی میاد سر کارش ویانا با مامانی فرشته و پرستارش خاله مریم بازی میکنه ویانا بزرگ شد باید از مامانی و خاله به خاطر زحماتشان تشکر کنه البته اگر از پرستارش راضی باشیم و ایشان حالا حالا ها در منزل ما بماند ویانا عاشق رقص باشعر حسنی کثیف است ویانا یه وقتهایی که مامان و بابا غذا میخورند دلش میخواد بره رو پای  باباش بشینه این هفته ویانا و داداشش وقتی همگی رفته بودیم سرزمین بازی  برای اولین بار تو استخر توپ بازی کردند این روزها هم ویانا جونم سرما خورده تا کاملا خوب بشه مامانش نگرانیش برطرف نمیشه میبوسمت ع...
24 خرداد 1390

تولد مامی ملیکا

سلام دختر خوشگله امروز تولد مامان ملیکا است (مامان ١١ خرداد ١٣٥٩ به دنیا آمده) مامی ملیکا از ویانا تشکر میکنه که تولد مامانش را تبریک میگه در این روز خدا را به خاطر اینکه شما را به من داده شکر میکنم و سپاسگذارم از مامانی فرشته هم که در این روز من را به دنیا آورده و بزرگ کرده و الان هم شماها را بزرگ میکنه تشکر میکنم از همسرم هم به خاطر کمک هایی که به من میدهد تشکر میکنم با تمام وجودم دوستت دارم دختر یه دونه مامان امروز مامانی با خاله زهرا و امیرحسین پیش شما و برادرت هستند چون شما این روزها خیلی بی تابی میکردی سعی میکنم زود از سر کار بر گردم می بوسمت عزیزم......   ...
16 خرداد 1390

سقای امام حسین

  وقتی ویانا را ما برای اولین بار در محرم سال 1389 در تاسوعا و عاشورای حسینی در شهرستان کاشان به نیت حضرت رقیه لباس پوشاندیم  (ویانا جونم روسری سقایت را مامانی به نیت سلامتی ات از مکه برات آورده است) ...
9 خرداد 1390

سرما خوردگی شدید

سلام دختر قشنگم الان چهار روز است که من و تو و داداشی سرمای شدید خوردهایم و مامانی هم یک هفته است که سرمای شدید خورده است ولی چون باید از شماها نگهداری می کرد و استراحت نداشت هنوز خوب نشده است من و شما دوقلوها هم هنوز خوب نشده ایم به قول مامانی کوری عصا کش کور دیگری شده است (یعنی من و مامانی) امیدوارم تو و داداشت و مامانی درد نکشید من یه جوری تحمل می کنم امیدوارم هر چه زودتر همه خوب بشیم چون شرایط خیلی سختی که هم آدم بخواد مواظب خودش باشه و هم مواظب عزیزهای دیگرش   ...
9 خرداد 1390