اسباب کشی مامانی فرشته

حدود ٢ ماه بود که مامانی فرشته بعلت فروش خانه شان درگیر خرید

خانه جدید بود و از طرفی هم باید از شما دوقلوها نگهداری می کرد به

خاطر همین به محض اینکه من از سر کار برمی گشتم مامانی به اتفاق

بقیه برای دیدن خانه می رفت من خیلی از این شرایط ناراحت بودم چون

مامانی باید با تن خسته می رفت دنبال خانه گشتن ولی کاری هم از

دست من بر نمی آمد که انجام بدهم فقط خدا را شکر هنوز یک ماه تا

پایان دو ساعت شیردهی من از طرف شرکت باقی مانده بود خلاصه

مامانی با همه این سختیها خانه مورد علاقه اش را پیدا کرد حالا موقع

اسباب کشی شده بود که من دیدم دیگه نمیشه مامانی هم اساس

جمع کنه و هم مواظب شماها باشه و حدود یکهفته هم بود که شما

دوساله شده بودید و دو ساعت شیردهی من هم تمام شده بود به

خاطر همین از مادربزرگ شماها خواستم موقع اسباب کشی مامانی

به خانه ما بیاید و در ساعت کاری من مواظب شماها باشد و ایشان

الان ٣هفته است که شنبه تا چهارشنبه به خانه ما می آید و از شما

دوقلوها نگهداری می کند قرار است از هفته بعد دوباره مامانی پیش

شما دوقلوها بیاید و از شما نگهداری کند هر چند که هنوز کاملا جابجا

نشده است من هم اصلا به خاطر شماها نتوانستم به مامانی کمک

کنم چون تا بعدازظهر سر کار بودم و بعد هم که می آمدم باید به شما

دوقلوها میرسیدم مامانی هم نمی گذاشت کمکش بروم میگفت تو از

بچه ها مراقبت کنی انگار به من کمک کردی ولی خیلی دوست داشتم

حالا که بعد از مدتها کاری داره بتوانم بهشون کمک کنم چون همه جوره

چه قبل از آمدن شماها و چه بعد از آمدن شماها به ما کمک کرده بود

ولی بابا وحید تا حدودی توانست به آنها کمک کنه همین برای من بس بود