ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ویانا و ایلیا

اولین خاطره حاملگی

1390/4/7 14:25
نویسنده : ملیکا
5,537 بازدید
اشتراک گذاری

ویانای مامان

وقتی من متوجه شدم دوقلو باردار هستم خیلی خوشحال شدم

در سونوگرافی دوم جنسیت شماها معلوم میشد که من و بابا و مامانی رفتیم

برای سونوگرافی بیمارستان مهر من آن موقع شماها را تقریبا سه ماهه باردار بودم

بعد از آنهمه انتظار نوبت ما شد بریم داخل پیش خانم دکتر الماسیان(خواهر خانم دکتر اقصی بود)

دل تو دلمان نبود وقتی خانم دکتر شروع کرد گفت اولیش پسره نمی دونید

ما چقدر ذوق کردیم و گریه می کردیم مامانی همش اشک می ریخت

و دعا میکرد و بابا وحید در حالی که فیلمبرداری می کرد ذوقش را هم نشان

می داد و می گفت دومی هم خدا کنه دختر باشه خودم هم دل تو دلم نبود

که دومی دختر باشه ولی باز هم می گفتم هرچی هست سالم باشه

همان موقع خانم دکتر گفت دومی هم دختره و هر دو سالمند

که صدای جیغ و ذوق ما همراه با گریه خوشحالی بود که شنیده می شد

همگی روی هم را بوسیدیم و شکر خدا کردیم و از خانم دکتر هم به خاطر

خبر خوشش تشکر کردیم

.......... بعد از آن دل نگرانیهای مامان ملیکا بود که شروع شد که آیا ویانا

تکان می خوره دوباره آیا ایلیا هم تکان می خوره

خدا می دونه چی گذشت تا دوران حاملگی تمام شد

دختر گلم من در طول حاملگی خیلی سختیها کشیدم

انواع بیماریهای بارداری مثل کلیه درد بارداری و عفونت بارداری و دیابت بارداری

و چیزهای دیگر مثل کهیر را گرفتم ولی همیشه با صدای ضربان قلب شما بود

که تحمل می کردم و به عشق شماها مقاومت می کردم

و همیشه مامانی و باباتون در کنار من بودند و به من دلگرمی می دادند

بعد از زایمانم هم در اثر شیردادن به شماها سر یکی از سینه هام خیلی زخم

شده بود و دیگه از اون سینه نمی تونستم شیر بدم دلم ضعف می رفت سعی

می کردم شیرش را بدوشم ولی آنچنان تاثیری نداشت کم کم باعث شد سینه ام

آبسه بشه و چه مشکلاتی را کشیدم تا بهتر شد ولی همچنان به شماها شیر

میدادم خیلی ها گفتند دیگه شیر نده هنوز هم که شماها ١٧ ماهه شده اید

به من میگن شیر نده دیگه بسه ولی من همچنان به شماها شیر می دهم

و  هر سختی را با تمام وجود می پذیرم و از خداوند به خاطر لطفی که به

من داشت متشکرم

دوستتون دارمممممممممممممممممممممممممم

خواستم یک خاطره خوب تعریف کنم کلی درد دل کردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سید ابوالفضل
8 تیر 90 17:12
الهیییییییییییییییی که سایتون بالای سر نی نی هاتون باشه عزیززززززززززززززززززززم


خیلی ممنون که خاطرات نی نی های من رامی خوانید